مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.

  کد مطلب:46078 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:59

استقراء چيست و اعتبار آن در شناخت چه اندازه است؟
يكي ديگر از وسايل شناخت «استقراء» و تتبع در جزئيات است، تا بتوان در سايه آن، قانون كلي به دست آورد، به تعبير علماي منطق: «تفحص الجزئيات لاثبات حكم كلي»: «بررسي احوال جزئيات تا از آن حكم كلي نتيجه گيري شود». از آنجا كه تتبع حال تمام افراد ممكن نيست و غالباً انسان با افراد معدودي از يك كلي، سروكار دارد، طبعاً چنين استقرائي مفيد ظن و گمان خواهد بود، نه يقين و علم.
فرض كنيد ميخواهيم درباره كيفيت غذا خوردن حيوانات تتبع و بررسي كنيم و ببينيم چگونه غذا ميخورند؟ با تتبّع در حالات چند نوع از آنها نتيجه ميگيريم كه حيوانات موقع غذا خوردن «فك» پايين خود را حركت ميدهند، از اين تتبع ناقص يك قانون كلي ميسازيم و ميگوييم: هر جانداري موقع غذا خوردن فك پايين خود را حركت ميدهد در حالي كه يك چنين قانون در صورتي قطعيت پيدا ميكند كه انسان همه جانداران را مشاهده كند و از نحوه غذا خوردن همگي، آگاه گردد و تاكنون براي كسي امكان چنين تتبع گستردهاي وجود نداشته است، از اين جهت يك چنين شناخت را بايد شناخت ظني تلقي كرد نه علمي، يعني عقل پس از مشاهده پارهاي از موارد، حكم كلي خود را به صورت ظن و گمان صادر ميكند، از اين بيان ميتوان مطالب ياد شده در زير را نتيجه گرفت:
1ـ پايه استدلال در استقراء، مانند «تمثيل» همان شباهت است، چيزي كه هست، در تمثيل، شباهت دو شيئ مطرح است، در حالي كه در استقراء شباهت يك جزئي با جزئيات متعدد مطرح ميباشد.
2ـ استقراء ناقص، يقين آفرين نيست در حالي كه استقراء تام، يقين آفرين ميباشد، ولي استقراء تام غالباً امكان پذير نيست و در صورت امكان پذيري نميتوان نام آن را استدلال نهاد، مثلاً هرگاه فردي پس از بازديد از همه خيابانها بگويد: همه خيابانهاي اين شهر آسفالت است، هرگز نميتوان نام آن را استدلال نهاد و گفت مجهولي از طريق معلومي كشف شده است، بلكه يك چنين فرد، آگاهيهاي متفرق خود را در قالب عبارت جامعي ريخته و به جاي اينكه نام هر يك از خيابانها را ببرد، به خلاصه گويي پرداخته و گفته است: همه خيابانهاي اين شهر آسفالت است.
3ـ گاهي در استقراء ناقص، بررسي به پايهاي ميرسد كه انسان تصور ميكند كه نتيجه استقراء قطعي است، در صورتي كه در اعماق ذهن، شك و ترديد هر چند به صورت بسيار كم رنگ وجود دارد، ولي وي، به خاطر كم رنگي شك به آن توجه نميكند.
اصولاً در تحليل فرضيهها گاهي فرضيهاي در نظر به صورت يك امر قطعي تجلي ميكند، در صورتي كه اگر تحليل شود، هرگز نميتوان نام آن را، علم و اذعان فلسفي نهاد. براي توضيح موضوع از يك مثال كمك ميگيريم: فرض كنيد در يك آتشسوزي براي تشخيص علت حادثه در آغاز كار فرضيههايي مطرح ميشود كه سرانجام، آتشسوزي به علت خاصي مانند «اتصال سيم برق و بيرون زدن جرقه از آن» مستند ميشود و مورد تصديق كارشناسان قرار ميگيرد، ولي در صورتي ميتوان در اين مورد ادعاي قطع و يقين كرد كه پاي فرضيههاي ديگر حتي به صورت يك درصد هزار به ميان نيايد، ولي اگر پاي احتمال ديگري هر چند به صورت يك درصد هزار، به ميان بيايد و احتمال بدهيم كه ممكن است آتشسوزي، مثلاً معلول افتادن جرقهاي از هواپيماي در حال پرواز باشد، در اين صورت نميتوان در مورد فرضيه نخست ادعاي جزم كرد. هر چند در بدو نظر، انسان خود را قاطع و جازم ميانگارد، اين جاست كه بايد ميان علم عرفي و علم فلسفي فرق نهاد، و استقراي ناقص را مادامي كه احتمال مخالف به كلي منتفي نشده است، نبايد علم ناميد مگر اينكه در تحليل‎ها و نسبت‎گيري‎ها، كار به جايي برسد كه احتمال مخالف، محو و نابود شود. در غير اين صورت حتي با وجود يك احتمال مخالف ولو به صورت يك در ميليارد، نميتوان نام آن را علم نهاد.

: آية الله جعفر سبحاني
شناخت در فلسفة اسلامي

مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.